کتاب بینایی، در حقیقت ماجرای دیگریست برای ساکنان شهری که رمان “کوری” در آن اتفاق افتاده بود. رمان کوری هجویهای بر ضد حکومتهای به ظاهر دموکرات اما از ته دل مستبد و دیکتاتور تمام است.
ژوزه ساراماگو، داستان را از یک روز بارانی در یک حوزهی اخذ رأی شهری شروع میکند. در همان شهری که واقعهی کوری رخداده بود، بار دیگر شخصیتها ظاهر میشوند داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه ی اخذ رأی در پایتختی بی نام آغاز می شود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پرنمی زند. بعدازظهر است و هنوز هیچ کس برای دادن رأی به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگان شان تلفن می زنند و از آن ها می خواهند تنور انتخابات را گرم کنند گویا کسی قصد رأی دادن ندارد اما ساعت 4 به ناگاه حوزه ی اخذ رأی شلوغ می شود. مردم مصمم و شتابان می آیند و رأی خود را به صندوق می ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می گردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده اند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رأی سفید شورش کرده اند. آیا این رأی سفید با کوری ارتباطی دارد؟
ساراماگو در رمان بینایی بازهم برای شخصیتها اسم انتخاب نکرده است. نکتهی بسیار جالب در نوشتار ژوزه اینست که فقط از علامت نقطه و ویرگول استفاده میکند و به سایر علائم اعتنایی ندارد. به همین خاطر جملات طولانی و پشت سرهم به نظر میآیند.
ولی کوری جذاب تره….
به زیبایی و تاثیر گذاری کوری نبود ولی اثری شیرین و جذاب بود مخصوصا به نظر من پایان باشکوهش
اصلا به پای کوری نمی رسه ولی
🌹🌹🌹👌👍
زیاد جالب نبود
کوری جذاب تر از بیداریست.مرگ ناشناخته تر از زندگیست
به قشنگی کوری هست؟