نام محصول : کتاب زندگینامه جهان پهلوان تختی
نویسنده : سید نصرا.. ساجدی ، کیوان مرادیان

آقا تختی آن روز حرفهای عجیبوغریبی میزد: «روزگارم تباه و تهی میگذرد. حس میکنم گرفتار شدهام. از هر طرف که میروم به بنبست میرسم.
درد و رنج مردم آزارم میدهد و کاری از دستم ساخته نیست.
مشکل کشور یکی دوتا نیست و یک دست صدا ندارد. باید کاری کرد کارستان.»
«غلامرضا» زندگینامه و خاطراتی از جهان پهلوان غلامرضا تختی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیمهادی گردآوری شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مدتی بعد مسابقات جهانی صوفیهٔ بلغارستان آغاز شد. در آن مسابقات تختی در دومین کشتی با حریف بلغاری که از حمایت تماشاگران برخوردار بود مسابقه داشت.
حریف بلغاری شب قبل از مسابقه پیش تختی آمد و گفت:
«آقای تختی شما قهرمان بزرگی هستی، در همهٔ دنیا شما را میشناسند مرا هم ببری چیزی به ارزشهای شما اضافه نمیشود، اما من وضع خوبی ندارم. اگر من بر شما پیروز شوم، به عنوان جایزه به من ماشین و خانه میدهند و وضع زندگی من بهتر میشود». بعد از رفتن کشتیگیر بلغاری تختی به فکر فرورفت. بعد هم پیش دوستش مهدی یعقوبی رفت و شرح ماجرا را گفت.
تختی که قهرمانی را در چیز دیگری میدید اضافه کرد:
میخواهم فردا کشتی را به حریف بلغاری واگذار کنم! یعقوبی که از این موضوع اطلاع پیدا کرد سراغ حبیبالله بلور سرمربی تیم ملی رفت و ماجرا را گفت. بلور که عصبانی شده بود با داد و بیداد به تختی گفت:
آخه جواب مردم و روزنامهها را چی میخوای بدی؟!
تو آمدی برای کشورت کشتی بگیری یا بذل و بخشش کنی؟! فردای آن روز تختی با ناراحتی و اجبار با کشتیگیر بلغاری روبهرو شد و او را شکست داد. غلامرضا بعد از مسابقه به سراغ یعقوبی رفت و گفت:
من دیگه حرفی رو با تو در میان نمیگذارم! مقصر تو هستی که این بیچاره از گرفتن خانه و ماشین محروم شد!