.
رسول، از قرتی بازی و فرنگی مآبی دل خونی داشت،همیشه از اینکه عدهای جوجه فکلی، ناآگاهانه لطمه به فرهنگ و سنت قومش میزنند فریادش بلند بود، دلخور بود، به طنزشان میگرفت آنها را هرهری و ناآگاه میخواند، تاسف میخورد که چرا جوانها، غافل از بزرگیهای قوم و فرهنگشان به این تقلیدهای بیاساس تن در دادهاند، غصه زبان شیرین فارسی را میخورد، میگفت بعضی از تازه به دوران رسیدههای از فرنگ برگشته با کلمات نامأنوس فرنگی، زبان شیرین و معصوم فارسی را دستکاری کردهاند، خیلی دمغ از این آشفتگی بود، کسی جرئت نداشت جلو او لغت فرنگی بلغور کند، میگفت معادلش را داری به فارسی بگو، نداری به درک که فارسی بلد نیستی، حرف نزن.
بخشی از توصیف در مقدمه کتاب خوندیم.
کتابم یک چاپ قدیمی با صفحه های کلفت کاهی و فونت ریزه که چند سال پیش از یک دستفروش خریدم. با کلی خاطره خوب، خاطره بازی باعث شد دلم براش تنگ بشه، تصمیم گرفتم قبل خواب کنم. زبان کتاب خیلی روان و عامیانه است نویسنده گوشه و کنار دردها و رنج های مردم جنوب را که برخی خاطرات خودش است را بجای زاری با بیان می کند. با همکاری به تازگی با صدای این کتاب و بصورت صوتی هم منتشر کرده. اگر فرصت مطالعه ندارید بشنوید. این کتاب ۲۰ حکایت شنیدنی و خوندنی دارد.
ضمنن
با استفاده از کد تخفیف
110yanesarihasan2
در اولین خریدتان از فیدیبو ۳۰٪ تخفیف دریافت کنید.
[ad_2]
Source
سالها پیش خوندمش، فوقالعاده است مخصوصا داستان عینک
سلام و درود
خوشحال میشم به پیجم سر بزنین و درباره دکلمه هام نظر بدین🍃🌺