.
📚ژیل بر اثر حادثهای مرموز دچار فراموشی میشود،همسرش لیزا او را به خانه میآورد و ژیل سعی میکند از تعریفها و صحبتهای همسرش گذشته را بازسازی کند و هویت خود را بازیابد…
. 📚قسمتهایی از متن:
لیزا: خشونت این پونزده سال زندگی! خشونت اینکه هنوز مثل روزهای اول دلم برات ضعف میره! خشونت اینکه پیر شدن خودم و خودتو میبینم و میبینم که باز هم نمیتونیم ازهم بگذریم. خشونت اینکه باید ازت خسته شم و نمیشم! خشونت اینکه قیافت خوبه! خشونت اینکه میترسم بذاری و بری! خشونت اینکه تو مردی و من زنم! و مردها دیرتر پیر میشن یا لااقل اینطور فکر میکنن. زنها هم همین فکرو درباره مردها میکنن. پس همچنان میدرخشی، دل همه رو میبری، دخترهای جوون تو خیابون به تو لبخند میزنن در حالی که پسرها نگاهم نمیکنن. تو راحت میتونی از من بگذری در حالی که من قادر نیستم بیتو زندگی کنم…
.
من کتاب رو دوست داشتم، داستانش برام جالب بود. شماهم اگر خوندین نظرتونو بگین.
باتشکر☺️
.
[ad_2]
Source
جنایت رو آدم اون زیر لایه نمایشنامه حس میکنه.تعلیق بد مصب چقد تعلیق داره این نمایشنامه 👍👍.یه مدت میخواستم این نمایشنامه رو توی دانشگاه اجرا کنیم که نشد.
🌹
🌷
🌸