نام محصول : کتاب 3 + 1 = 0 جلد 1
نویسنده : امیر عشیری
متن کتاب …
اولین برخورد نه او و نه من ، هیچکدام همدیگر را ندیده بودیم. ولى او با من آشنا بود ، و این آشنائی اسمی مقدمهای بود برای اولین ملاقاتمان. بوسیله وکیل مدافعش از من خواسته بود که به ملاقاتش بروم.اولینبار بود که میدیدمش .
آنهم در اتاق رئیس زندان…
روبروی هم نشستیم . وکیل مدافعش گفته بود که او، بیش از چهل ندارد . اما قیافهاش او را مسنتر از سنی که داشت نشان میداد.
تکیده و رنگپریده با چشمهای فرورفته. انگار که از یک بیماری طولانی برخاسته است – انگشتان کشیده و لاغری داشت.
موهایش کوتاه بود و تارهای سفید در آن ، حالت جوگندمی به موهایش داده بود .
پرسیدم: با من کاری داشتید؟
لبهای کبود رنگش را لبخندی خفیف از هم باز کرد، گفت:
– نوشتههای شمارا زیاد خواندهام. خیلی دلم میخواست شما را میدیدم .
از او تشکر کردم گفتم:
– بهتر است برویم بر سر اصل مطلب.
وکیل مدافعش که پهلوى من نشسته بود گفت:
– ما ، وقت زیادی نداریم.
آن مرد گفت :
– اسم من «حمران» است.
گفتم: می دانم. وکیل مدافعتان شما را معرفی کرده.
حمران، سیگار خواست … بسته سیگارم را جلو او گرفتم – سیگاری برداشت- برایش کبریت زدم، پک کشداری بسیگارش زد… اشاره به چند جلد دفترچه خشتی که روی میز گذاشته بود کرد، گفت :
– این یادداشتها را در اختیار شما میگذارم. بدخط نوشتهام. حتماً میتوانید خطم را بخوانید.
پرسیدم این یادداشتها مربوط به چه کسی است؟
خنده ای کوتاه کرد، گفت :
– درباره خودم نوشتهام . درباره کارهائی که کردهام، حتی میتوانم بگویم که این یاددشتها گویاتر از پروندهایست که آقای وکیل از آن دفاع می کرد و سعی داشت مرا تبرئه کند. پرسیدم: چند کلاس درس خواندهاید ؟
گفت : دبیرستان را تمام کردهام.
وکیل مدافع گفت:
– حمران، آدم سوادیست.
امیر عشیری ..
وی اولین نویسنده رمانهای پلیسی-جنایی به مفهوم مصطلح و به شکل حرفه ای آن در ایران است.
گرچه در برخی از آثار نویسندگانی که قبل از وی در عرصه داستان نویسی فعالیت داشته اند رگه هایی از عناصر داستانهای پلیسی وجود دارد (همچون “حسینقلی مستعان” در شهر آشوب ۱۳۲۸، “نصرالله شیفته” در قهقهه اسکلت ۱۳۲۵) ،ولیکن در مجموع نمیتوان به آنها پلیسی نویس و به آثارشان عنوان پلیسی-جنایی اطلاق کرد.
او همچنین در موضوعات تاریخی مینوشت.
امیر عشیری گاهی همزمان در دو، سه مجله پاورقیهای شبه جنایی – پلیسی و جاسوسی منتشر میکرد و طرفداران خاص خود را داشت.
نخستین اثر او در سال ۱۳۲۸ به نام “اعدام یک جوان ایرانی در آلمان” به صورت پاورقی در مجله “آسیای جوان” چاپ شد.
او همچنین در اطلاعات هفتگی و تهران مصور مینوشت.
“محمدعلی جمالزاده”، پس از خواندن کتاب “سیاهخان” او، آنچنان شیفته قلم او میشود که او را “الکساندر دوما”ی ایران مینامد.
او کارمند وزارت صنایع و معادن بود، اما عمدهٔ درآمد خود را از راه روزنامهنگاری و نویسندگی تأمین میکرد.
بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، با تغییر کادر سردبیری، عشیری همکاری خود با مجله اطلاعات هفتگی را متوقف کرد و تنها برای یک سال با مجله جدول و مجله سرگرمی خانواده به همکاری پرداخت و پس از آن به کلّی نوشتن برای نشریات را متوقف کرد.
او در گفتگویی که در سن ۹۰ سالگی (۲ سال پیش از مرگش) با روزنامهٔ ایران داشت، وضعیت خود در سالهای پس از انقلاب را چنین توصیف کرده بود: «در سالهای قبل از انقلاب من در هفته چهار پاورقی مینوشتم.
حالا دیگر بساط پاورقینویسی جمع شده و مجلات عموماً ماهانه چاپ میشوند.
آنها باید برای همکاری دنبال من میآمدند که این اتفاق نیفتاد و من هم نمیتوانستم بلند شوم بروم از آنها تقاضای کار بکنم.
حالا که دیگر بازنشسته شدم. آن موقع مگر چند نفر پاورقینویس داشتیم؟
من بودم و آقای رسول ارونقی کرمانی که امروز در امریکاست، دو سه نفر دیگر هم بودند که فوت کردند. یک سال بعد از انقلاب کارم در مطبوعات تمام شد یعنی دیگر نخواستند».
با وجود این، برخی از آثار امیر عشیری پس از انقلاب نیز منتشر شد و همچنان پرفروش بود.
او در سالهای اخیر برای مدتی در مرکز تحقیقات راه، مسکن شهرسازی فعالیت میکرد.