شرح زندگی ومبارزات ستارخان ، مردی از محله امیر خیز تبریز .مردی که ابتدا وارد نظام می شود وسپس بخاطر مرک ناجوانمردانه برادرش به دست ایادی حکومت، ازخدمت نظام خارج می شود و به بهانه های مختلف زندان راتجربه میکند
ستارخان دستگیر می شود درازای نظر کارشناسی دربازار اسبها مبلغی را دریافت میکند. تا اینکه محمدعلی شاه حکم به استبداد و بسته شدن مجلس می دهد که دراین زمان آن ستارخانی که مورد شناخت عموم است متولد میگردد.
تبریز مبارزاتش را ازمحله امیر خیز علیه استبداد با رهبری ستارخان ومجاهدت مجاهدان شروع میکند وباقرخان بعنوان سالار ملی که شغلش بنایی داشته، مردانی که سواد ندارند و عزتمند وباشرف درراه ایرانی مشروطه باجان و دل میجنگند.
حکایت مجاهدتها وسختیهای غیرقابل تصور تبریزیان ومحاصره شهر وقحطی و… بالاخره پیروزی مشروطه اما… وحقی که تبریز برگردن ایران مشروطه نهاد.
هوشنگ ابرامی در کتاب ستارخان سردار ملی می نویسد : روزی که کرج ورود قهرمانان آزادی را جشن گرفت، خبرنگار روسی (گاسپی) به نزد سردار رفت تا با وی گفتگو کند، نیشخند زهرآلودی به لب داشت و از این که می دید کشور او زورگویانه توانسته سردار ملی را از شهر تبریز دور کند در خود احساس غرور می کرد. گفت : شنیده ایم که چون نمایندگان دولت روسیه میل نداشته اند شما در تبریز بمانید، مجبور شده اید به تهران بروید، درست است ؟
سردار گفت: خیر
خبرنگار کاسپی پرسید: پس چرا به پایتخت میروید؟
سردار گفت : ملت ایران هزاران تن از جوانان رشید و وطن دوست خود را از دست داد تا توانست خانه ای به نام (دارالشورا) بپا کند. این خانه کعبه مردم وطن من است. هر ایرانی باید در عمر خود آنجا را زیارت کند. سالار و من اکنون به زیارت این مکان مقدس می رویم.
زهر خنده به روی لبان خبرنگار روسی خشک شد.