نام محصول : کتاب سایه اسلحه
نویسنده : امیر عشیری
در اردیبهشت ماه سال 1332 تصمیم گرفتم شغل خبرنگاری را برای همیشه کنار بگذارم و علت آن هم نامه ای بود که از یک دوست یهودی خود از فرانسه دریافت داشتم.
دوستم نوشته بود که در لوژیون خارجی فرانسه اسم نوشته و به زودی به شمال آفریقا اعزام خواهد شد.
من دوست یهودی خود را هرگز ندیده بودم و فقط از طریق مکاتبه میان ما دوستی برقرار شده بود.
وصول نامۀ او ناگهان افکار مرا عوض کرد و فکر جدیدی به من داد و آن راهی بود که او انتخاب کرده بود. دو روز پس از رسیدن این نامه من تصمیم خود را گرفتم و بی آنکه با همکارانم مشورت کنم، مشغول تهیه گذرنامه شدم…
سایه اسلحه را امیر عشیری در سفری که به اروپا داشت، به رشته تحریر درآورد. قهرمان اول داستان یک مرد ایرانی است که در سال 1332 خورشیدی تصمیم میگیرد به فرانسه رفته و در لژیون خارجی آن کشور ثبتنام و متعاقب آن رهسپار الجزایر و صحرای آفریقا گردد.
آنطور که او در یادداشتهایش مینویسد، حوادث و ماجراهای حیرتانگیز و رعبآوری برایش پیش میآید.
… زن جوان همینگونه که چشمش به دریا دوخته شده بود گفت: «نه آقا! اسم من گابریلا نیست و شما اشتباه میکنید.
شاید زنی شبیه به من با این اسم باشد که شما قبلا او را دیده و به علت تشابه الان با من اشتباه گرفتهاید.
به طور کلی از محبتهای شما که مرا از مرگ نجات دادیدو اکنون نیز مراقب من هستید، صمیمانه از شما سپاسگزارم. امیدوارم روزی بتوانم این محبتهای شما را به نحوی که خودم راضی شوم، جبران نمایم.»
من با وجودی که صد در صد مطمئن بودم اشتباه نکردم، معهذا با خود گفتم: «شاید هم واقعا گابریلا نیست.»
در حدود ساعت پنج غروب، کشتی لنگر گرفت و آهسته از بندر اسکندریه دور شد. موقعی که دورنمای بندر در غبار مه فرومیرفت تا محو گردد، من از گابریلا جدا شدم و قرار گذاشتیم که شب بار دیگر همدیگر را ملاقات نماییم. …