آسمون ریسمون
بخشی از متن کتاب
از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش؟ بابا کمی فکر کرد. بعد گفت بیا بریم توی حیاط. به حیاط رفتیم بابا یکی از بوته های گل سرخ رو نشون داد و گفت: – این بوته اول یک تخم کوچیک بوده. بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم. بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده این بوته بزرگ که میبینی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی…
-با دست کاشتی یا با بیلچه ؟ بابا کمی رنگ به رنگ شد و گفت: – با یک جور بیلچه مخصوص – پای من آب هم دادی ؟ – آره٬ آب هم دادم. – با آب پاش دادی یا با شلنگ ؟ بابا نگاه تندی به من کرد.چرا عصبانی شده بود ؟ ولی من بایدبدونم. – با شلنگ پسرم – بابا٬ خودتون آب دادین یا مش رضا باغبون؟ بابا یک دفعه برگشت و یک چک زد تو گوشم و گفت: – برو گمشو پدر سوخته کره خر!
پزشکزاد درباره خود میگوید:
از پدری پزشک و مادری معلم به دنیا اومدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران و تحصیلات عالیه رو در فرانسه در رشته حقوق گذراندم. بعد از فارغالتحصیلی به استخدام وزارت امور خارجه درآمدم و به عنوان دیپلمات پیش ازانقلاب در اونجا کار کردم. بعد به فرانسه برگشتم و به کار روزنامهنگاری و قلم زنی و نوشتن اراجیف مشغول شدم.