انسان همواره خود را به مکان معینی از سیاره ی زمین وابسته و مربوط میداند. او قبیله، تیره، و مردم خود را نه تنها با سنتها، آداب و رسوم و فرهنگ خویش میشناسد، بلکه در شناسایی های مکانی خود سعی دارد کوهها، دره ها، رودها، گیاهان و حیوانات ویژهای را نیز که با محیط مسکونی و فرهنگ جامعه ی او رابط های موزون و هماهنگ دارند؛ دخالت دهد. انسان در علم جغرافیا بسیار کنجکاو است و همواره کوشش میکند که بر آگاهی های خود نسبت به افق های دوردست بیفزاید و تفاوتهای مکانی آنها را با محیط مسکونی خویش دریابد و با تشابهات، یا تضادهای آنها آشنا شود. از این تعبیر چنین برمی آید که مفهوم اصلی علم جغرافیا از دو عنوانِ بسیار مهم تشکیل شده است:
۱ – واحدهای مکانی با همه ی خصیصه های خود.
۲ – نا هماهنگی های موجود بین مکانها.
با این مقدمه به توصیف جغرافیا میپردازیم