تردیدی نیست که کودکان، یا بهتر بگویم پدران و مادران آینده باید به معمای هستی یافتن خویش آشنا شوند. امروز دیگر مثل گذشته نمیتوان بچهها را با پاسخهایی بیاساس
چون: «تو از وسط یه غنچه درآمدی» یا «ترا در باغ پیدا کردیم» یا «خدا ترا به ما داد» مجاب کرد چون اولا بچههای امروزی را که در دنیایی برهنه و بیعفت رشد میکنند، در محیط اجتماعی و خانوادگی آزاد از قید و بندهای اخلاقی و رعایت پنهانکاریهای مرسوم گذشته و طبعا از هوشیاری و کنجکاوی بیشتری برخوردارند و این هوشیاری و چشم و گوش بازی چراغی – یا سلاحی – است در دست انگیزه همیشگی غریزه تا به «آموختنهای» پراکنده و نادرست خود ادامه دهند نمیتوان از میدان بدر کرد. ثانیا آیا بسیاری از بدآموزیهای اخلاقی و حتی فکری، اعتقاد به موهومات و وجود «وجودی» نیرومند و غیرواقعی نتیجه پاسخهای غیر معقول به پرسشهای حیرت آمیز کودکان نیست؟
اما قضیه از آن طرف نیز اسباب دردسر است، با صراحت و آزادی نویسنده کتاب مورد بحث – با وجود آوردن نمونههای ساده و آموزنده – همه چیز را هرچقدر طبیعی، نشان دادن، آموزش کامیاب بیزیان و خطری را به دنبال نخواهد داشت.
چرا که کتاب مورد بحث:
«بچه چطور بدنیا میاد» یک ترجمه است، یعنی اینکه آن هدف ایده آل، که آموختن مسائل جنسی و اسرار زاد و ولد باشد، مدتهاست که در «آن حدود» به مرحله عمل در آمده و «حیرت و سردرگمی بچهها از ندانستن چگونگی تولدشان» دیگر باعث و بانی عقدهها و خیال پرستیها نیست » اما این موفقیت، تاجی بسر جامعه آنها نزده، و جوانانی که در بهترین شرایط تربیتی و کنترلهای روانی، پرورش یافته و بر تمام اسرار خلقت خویش از کودکی آگاه شدهاند چیزی بیشتر از آنهایی که در غفلت بزرگ شدهاند ندارند، گذشته از این بیاعتنایی و ساده پنداشتن مسائل جنسی ۔ در غیاب کنترلهای اخلاقی و اعتقادات پاک خانوادگی، باعث این شده که از اعمال جنسی برداشتنی حیوانی داشته باشند.