یکی از موضوعاتی که گاه و بیگاه مورد توجه قرار میگیرد، انواع خرافات (ذهنی و عینی/فکری و رفتاری) و میزان انتشار و شیوع آن در جامعه است. کسانی که از وجود خرافات در جامعه میهراسند، دست کم دو گونه دغدغه و نگرانی را در خود پرورش میدهند: اولاً پیامدها و نتایج منفی خرافات در فهم حقیقت، سامان دادن زندگی عاقلانه و مناسبات اجتماعی نظرشان را جلب میکند، و ثانیا؛ ازنظر آنان رشد، گسترش و نفوذ خرافات در ساحتهای مختلف زندگی وآلوده شدن اندیشه علمی واندیشه دینی به این ویروس، مضمحل کننده است.
از این نظر خرافات، گویی روندی رو به تزاید نگران کننده داشته و دارد.
اما سؤالات بنیادی و پرسشهای پیشینی وجود دارد که قبلاً باید پاسخهایی در خور آنان یافت و پس از تفطن به آن پرسشها، به کارکردها و روند جاری خرافات اندیشید. پرسشهای مورد نظر از این قبیل است:
خرافه چیست؟
چه تفاوت و یا تشابهاتی با سایر باورها و معتقدات دارد؟ آیا میتوان ماهیتی برای خرافات برشمرد و آن را از سایر مقولات جدا کرد؟
آیا خرافات، بنیاداً و اساساً برافکندنی است و آیا میتوان جهانی بدون خرافه را تصور کرد؟ به عبارتی دیگر، آیا بدون خرافه میتوان زیست؟
روند خرافات در طول تاریخ چگونه بوده است؟
آیا روند رو به کاهش و نقصان داشته است و یا این روند افزایش یافته است؟ آیا سیطره خرافات بر ساحتهای مختلف زندگی، کاهش یافته است؟
علم و دین چه تفاوت و تضادی با خرافات دارند؟
آیا با گسترش علم و بینش تجربی – علمی، خرافات کاهش مییابد و آیا حوزه جغرافیایی مفاهیم دینی (منظور دین اجتماعی و آنچه که به واقع در بستر تاریخی شکل گرفته است) از خرافات، کاملاً مجزاست و یا مرزهای مشترکی بین آنها وجود دارد؟
پیامد و کارکرد خرافات چیست؟
آیا همه کارکردهای خرافات منفی است و یا کارکرد مثبتی برای آن میتوان تصور کرد؟ کتاب حاضر پژوهشنامه ای حاوی مجموعه مطالبی ست در این رابطه.