گمانم زیست و بی تشریفات و بدرقه به گور رفت. دکتر حسان را می گویم.
شما نمی شناختیدش. نبوغی مشوش بود که چون روغن آب آلود، سالها سوخت و جرقه زد و چند هفته پیش که به تاریکخانه مرگ افتاد، یار همدل و خویشاوندی نداشت که شاهد نهان شدن او در دل خاک باشد. جانی بود ملتهب که در آفاق تفکر اوجها داشت و برای مردم حسابگر دنیا و افکار قالبدارشان خطرناک بود. در آسمان پندار جهشی دوار انگیز بودو سخنان دغدغه انگیزش مزاحم اهل رویا میشد، دیوانه بود…