لچک قرمزی
صادق هدایت
کتاب لچک قرمزی داستان مصور و رنگی بازنویسی دیگری از قصه معروف شنل قرمزی است كه برای كودكان گروه سنی ب به چاپ رسیده است .
لچك قرمزی دختر بچه ای است كه برای عیادت مادربزرگش ناگزیر است از جنگلی عبور كند. او در راه با گرگ بدجنسی روبه رو می شود، سپس در پی ماجراهایی، گرگ بدجنس ابتدا مادربزرگ و در پی آن، لچك قرمزی را می بلعد اما سرانجام به سزای عملش می رسد و به دست آسیابانی كشته می شود، بدین ترتیب، لچك قرمزی و مادربزرگش سالم از شكم گرگ خارج می شوند .
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
درباره کتاب :
آقاگرگه خیلی دلش می خواست او را بخورد، ولی چون چند نفر هیزم شکن در آن جا بودند ترسید. آقا گرگه از لچک قرمزی پرسید: کجا می روی؟ بچه که نمی دانست نباید وایساد و به حرف گرگ گوش داد به او گفت: می روم ننجونم را ببینم، یک نان شیرمال و یک کوزه روغن که مادرم برایش فرستاده به او بدهم. گرگه گفت: خانه اش دور است؟
لچک قرمزی گفت: آره، خیلی دور است، آن ور آسیاب است که می بینی، آن جا اولین خانه ده. گرگه گفت: بسیار خوب، من هم می خواهم بروم او را به بینم. من از این راه می روم و تو از آن راه. به بینیم کدام یکی مان زودتر می رسیم. گرگه از راهی که نزدیک تر بود با شتاب هرچه بیش تر روانه شد و دخترک از راه دورتر رفت، سر راهش فندق می چید، دنبال پروانه ها می دوید و از گل هایی که در سر راهش بود دسته گل درست می کرد. گرگ به زودی رفت و در خانه مادربزرگ و در زد. تق، تق…