در سال ۱۳۰۷ که به سمت ریاست استیناف فارس و خوزستان در شیراز بودم محاکمه جنائی عجیبی پیش آمد و در آنوقت محاکم یکسره و عصرها بیکار بودم. بعد از ختم محاکمه چند روزی وقت فارع عصر را بدون اینکه به پرونده مراجعه کنم، صرف نوشتن جریان این محاکمه کرده و شرح آن را از قول محکوم به قلم آوردم تا طرز قصه داشته و بتوان نکات اخلاقی و قضایی را در آن بکار برد. و تا آنجا که ممکن بود، سعی کردم ساده بنویسم که هم به فهم عموم نزدیکتر و هم از قول محکوم خیلی قلمبه بافی نشده باشد.
بعضی دوستان نسخه آن را خواستند، برای آنها فرستادم. بعد از چندی دیدم در دو روزنامه و دیگری در تهران، به صورت پاورقی منتشر شده است. بنابراین انتشار سوم آن را در آن روزها زاید دیده، از آن صرف نظر کردم.
این روزها در ضمن کاغذ کهنه ها، نسخه اصل که رنگ کاغذ آن از مرور زمان زرد شده بود، به نظرم رسید یکبار دیگر آنرا خوانده، دیدم بعد از شانزده سال که از انتشار آن به طور پاورقی گذشته است، حالا اگر همه آن یکجا منتشر شود، چندان بی نفع نیست. به ویژه که آزادی محاکم دوره را به خاطرها آورده و معلوم می دارد که در آن زمان دادگستری جوان این کشور تا چه حد و پایه، بمر قانون رفتار می کرده و تفاوت آن با سنوات بعد و احکام حسب الامری پاره ای از محاکم تا چه درجه بوده است.