کتابخانه نیمه شب
نوشته : مت هیگ
معرفی کتاب
مت هیگ در کتاب «کتابخانه نیمه شب» داستانی را مینگارد که شمارا به زندگی متفاوت از آنچه اکنون در آن هستید می برید.
بیایید فکر کنیم اگر زندگی دیگری را پیشرو داشته باشید، چه روزگاری را تجربه میکنید؟
این اثر که توسط محمدصالح نورانیزاده در نشر کوله پشتی به چاپ رسیدهاست، شمارا به رمانی فرامیخواند که شخصیت اصلی آن با چنین سوالی مواجهاست.وقتی نورا پا به آن کتابخانه مرموز گذاشت، شما را نیز با خود به قلب داستان برد تا در آنجا معنا و ارزش واقعی وجود داشتن را پیدا کند.
در بخشی از اثر میخوانیم:
((اگه هدفت رسیدن به چیزی باشه که با ذاتت در تضاده، همیشه شکست میخوری. هدفت باید این باشه که خودت باشی، که مثل خودت رفتار کنی و بهنظر برسی و فکر کنی، که حقیقیترین نسخهٔ خودت باشی. از خودت بودن استقبال کنی. تشویقش کنی. دوستش داشته باشی. برای رسیدن بهش سخت تلاش کنی. وقتی هم کسی مسخرهش میکنه یا بهش دهنکجی میکنه، محل نذاری. شایعات بیشترشون درواقع حسادتن و فقط ظاهرشون رو تغییر دادهن. سرت رو بنداز پایین. استقامتت رو حفظ کن. به شنا کردن ادامه بده…))
جایگاه مهم تصمیم آدمی در سرنوشت خود و نتایجی که تصمیمات، در جریان زندگی رقم می زنند از پُرچالش ترین لحظات عمر هر انسان است؛ انسان ها در اکثر مواقع احساس می کنند اگر در شرایطی خاص در گذشتۀ خود، تصمیم دیگری می گرفتند، نتیجۀ بهتری هم می گرفتند و همین مسئله، زمینه ساز حسرت ها و سرخوردگی های عمیق و سرزنش آن ها توسط خودشان می شود و این احساس که در همۀ تصمیم گیری ها، حالت بهتری وجود داشته که عدم انتخاب آن، باعث شکست ها و زمین خوردن ها شده، در ذهن آن ها پُر رنگ می شود.
در لحظه هایی از زندگی همۀ ما در یک سفر زمانی معکوس که در ذهن اتفاق می افتد، این فکر را در سر داشته ایم که اگر این امکان وجود داشت که به گذشته برگردیم خیلی از کارها یا دست کم بخشی از کارهایی که انجام دادیم را انجام نمی دادیم.
زندگی هر انسانی با بسیاری از اگرها و ای کاش ها و شایدها گره خورده است؛ اگر این حرف را نمی زدم! اگر این کار را نمی کردم! اگر آن شانس و موقعیت را از دست نمی دادم و … تقدیر بهتری پیش رویم بود.
رمان «کتابخانۀ نیمه شب»؛ نوشتۀ «مت هیگ» روزنامه نگار و نویسندۀ بریتانیایی که خود در ۲۴ سالگی دچار افسردگی شدید بود اما به زندگی بازگشت و اکنون از نویسندگان پُرفروش بینالمللی است که آثار زیادی برای بزرگسالان و کودکان نوشته است.
این اثر با هوشمندی نویسنده در انتخاب ژانر و برای نفوذ بیشتر و گسترده تر در طیف های مختلف مخاطبان، در فضایی فانتزی و با رویکردی انگیزشی نگاشته شده است تا هم بتواند حسرت های انباشته شده در ذهن را بازآفرینی کند و هم بتواند نقشۀ راه و فرصتی را برای رهایی از این احساسات منفی پیش روی مخاطب بگذارد؛ هرچند آن فرصت، بین مرگ و زندگی باشد.
تزریق انگیزه که مهم ترین موتور محرکۀ زندگی هر انسانی است؛ مهم ترین رسالت رمان های انگیزشی است؛ «کتابخانۀ نیمه شب» هم از همین دست رمان هاست اما آن چه این کتاب را از کتاب های مشابه خود متمایز میکند، مهارت نویسندۀ آن در قصهگویی است که باعث میشود خوانندۀ کتاب، علاوه بر موضوع با روایت هم درگیر شود که وجود چنین موازنه ای در هر اثر، باعث می شود جنبۀ ادبی اثر هم زمان با جنبۀ پیام دهی آن پیش بروند نه این که مخاطب با یک ادبیات تعلیمی خشک و دستوری مواجه باشد.
از مهم ترین نکات این اثر در راستای ترسیم تناسب موقعیت ها و تصمیم ها که در پوشش روایت مطرح می شود؛ تأکید بر فردیت و شناخت مختصات فردی هر انسان و از طرفی بی توجهی به قضاوت ها و حسادت ها و به طور کلی حواشی در راه رسیدن به اهداف است