نام محصول : کتاب آخرین تابستان لکینگزور
نویسنده : هرمان هسه
مترجم : عبدالحسین شریفیان
مروری بر کتاب
سه داستان
آن روز از دست بهترین دوستم دلخور شده بودم.در این اواخر با اوسکار وبر ، پسر راننده لوکوموتیو ، دوست شده بودم
در حالی که واقعا نمی دانستم چه چیزی مرا به این آدم جلب کرده است. این پسر در این اواخر قومپوز در می کرد و می گفت که پدرش روزی هفت مارد دستمزد می گیرد.
بعضی وقتها کار و فعالیت می کنیم ، دست به این کار یا آن کار می زنیم و هر کاری را نیز آسان و بی دردسر و سهل و ساده و خود خواسته می پنداریم ؛ بر حسب ظاهر جور دیگری نمی شود، یعنی هیچ کاری آسان و خود خواسته انجام نمی گیرد، و هر نفسی که می کشیم توسط نیروی برونی کنترل و اداره می شود و بار سنگین سر نوشت بر آن وارد می آید.
از آن لحظه یه بعد زندگی عجیب ساده و آسان شده بود. بار دیگر نه ورطه ی هولناکی وجود داشت نه مشکلاتی. تنها حیله ای که باید به کار می برد این بود که خودش را در اختیار زندگی بگذارد.
این فکر در تمام وجود او به عنوان حاصل زندگی اش درخشید: خود را در اختیار زندگی بگذار وقتی که این کار را کردی، وقتی که تسلیم شده، دست شستن، طوق اختیار را گردن نهادی، از تمامی آنچه به عنوان حامی و جای پای محکم به آنها تکیه کردی چشم پوشیدی، هر وقت که فقط وفقط به ندای قلب خود گوش دادی، آن وقت همه چیز از آن تو خواهد شد، همه چیز زیبا می شود، هیچ چیز وحشتس در برندارد و دیگر خطری در میان نخواهد بود…
فهرست
قلب کودک
کلاین و واگنر
آخرین تابستان کلینگزو
هرمان هسه، زاده ی ۲ ژوئیه ی ۱۸۷۷ و درگذشته ی ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی و برنده ی جایزه ی نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات بود.پدر هرمان، مدیریت موسسه ی انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت.
مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر «هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ی ناشران کالو بود. کتاب خانه ی بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود.
او در سال ۱۹۱۲ به سوئیس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۲۳ تابعیت آن کشور را پذیرفت و در همین زمان برای بار دوم ازدواج …