نام محصول : کتاب داستان ناگهان
نویسنده : رابرت شپارد ، جیمز توماس
مترجم : اسدا.. امرایی

قسمت هایی از کتاب داستان ناگهان
وقتی یکی از من شغلم را می پرسد، از خجالت آب می شوم، خون به صورتم می دود و رنگ به رنگ می شوم.
به تته پته می افتم.
من آن هم کسی که به حفظ ظاهرو خویشتن داری معروف است به آدم هایی که خیلی راحت می گویند ( من بنا هستم ) حسودیم می شود.
به کتاب دارها، آرایشگرها، نویسندگان و سادگی بیان آن مشاغل و به همه ی حرفه هایی که گویا هستند و نیازی به توضیح و تفسیر ندارند، رشک می برم. هربار با چنین سئوالی روبه رو می شوم، می گویم: حرفه ی من خندیدن است.
خوب، عباراتی از این دست، سئوال دیگری می انگیزد ( جدا از این راه نان می خوری؟ ) در کمال صداقت پاسخ می دهم « آری » در واقع، از همین راه نان می خورم و جای شما خالی از سرخنده هایم نانم حسابی توی روغن است.
اگر از دید بازار به قضیه نگاه کنیم، تقاضا برای خنده ی من بالاست.
من خوش خنده ی مجربی هستم.
هیچکس نمی تواند مثل من بخندد، و مسلما کسی هم از نکات برجسته ی هنرمن برخوردار نیست و…























