نام محصول : کتاب مهندسی آرزوها
نویسنده : پیام بهرام پور

دل انسان در بین انواع آرزوها و خواسته ها قرار گرفته و اگر انسان نتواند آرزوها را درست مهندسی کند و چینش دقیقی در امر آرزوها و انتخابها داشته باشد ، آشفتگی روحی و شخصیتی پیدا کرده و انواع بیماریهای جسمی و روحی به سراغ او میآید؛ در نتیجه نه میتواند از دنیای خودش لذت ببرد و به دلیل آشفتگی نیز، تمرکز و آرامش لازم برای خودسازی را هم نخواهد داشت.
محمد پیام بهرام پور در تاریخ 1371/10/15 متولد شده و دارای مدرک كارشناسی تكنولوژی آموزشی می باشد.
محمد پیام بهرام پور داستان زندگی خود را این گونه بیان می کند:
نام شناسنامهای من محمد است اما از کودکی به من محمد پیام میگفتند و البته الان تقریباً همه پیام صدایم میکنند.
پدرم کارمند بازنشسته دادگستری و مادرم خانه دار است و هر دو تحصیلات دانشگاهی ندارند.
علاقه شدیدی به کتاب دارم و روزهایی در زندگیام بوده که بین یک وعده غذایی و یک کتاب، ترجیح دادم شکمم گشنه بماند و مغزم سیر باشد.
وقتی ۹ ساله بودم، روز تولدم اعضای خانواده یک تلسکوپ برایم هدیه گرفتند و هرچه تلاش کردم نتوانستم با آن کار کنم!
نتیجه این شد که به کتابها و کلاسهای زیادی مراجعه کردم تا سر از کار این تلسکوپ در بیاورم و اینقدر این پیگیری و علاقه زیاد شد که وقتی ۱۶ سال داشتم، اولین کتابم که یک مجموعه دو جلدی به نام «الفبای نجوم و اخترفیزیک» را نوشتم.
فعالیتم در زمینه نجوم بسیار پیشرفت و ظرف چند سال به یکی از سخنرانان دارای اعتبار در زمینه ستاره شناسی تبدیل شدم… با وجود این که در نشریات بین الملی ستاره شناسی جایگاه بالایی داشتم، در برنامههای تلوزیونی مربوطه حضور داشتم و کارشناس بزرگترین رصدخانه عمومی کشور بودم، اما احساس کردم که دنیای بزرگتری از ستاره شناسی و نجوم وجود دارد و آن خود انسان است و اکنون بیشتر از ۳ سال است که به عنوان مدرس و مربی مهارتهای ارتباطی، سخنرانی و فن بیان در خدمت شما حاضرم…
قسمت هایی از کتاب مهندسی آرزوها
کار مغز، حساسیت زدایی ست!
یکی از آرزوها یا خواسته هایی که داشتید (مثلا خرید یک وسیله یا ازدواج با یک فرد خاص و …) را در نظر بگیرید و ببینید چند وقت بعد از رسیدن به آن، اشتیاق و هیجانی که داشتید از بین رفت؟
در حقیقت، کار مغز ما حساسیت زدایی و عادی سازی ست! یعنی مغز جوری طراحی شده که همه چیز را به حالت کم مصرف برگرداند.
بنابراین طبیعی ست که هر هدفی بعد از رسیدن به آن، برای شما عادی می شود!
برای همین است که آمارهایی که نشان دهنده ی میزان خشنودی و رضایت از زندگی هستند، معمولا تفاوت معناداری را بین ثروتمندترین شهرها و فقیرترین قبایل نشان نمی دهد.
چون هر چه باشد به آن عادت خواهیم کرد.
حالا با این توضیحات متوجه می شویم ضمن این که هدفگذاری موضوع بسیار مهمی ست، ولی ارزشش آن قدر نیست که زندگی ما را تحت الشعاع قرار دهد و باید بلد باشیم ضمن تلاش برای رسیدن به اهداف، برای بالا بردن کیفیت زندگی خود و پاسخ به این سوال که، «می خواهم چه کسی باشم»، تلاش کنیم. پس هدف ها مهم هستند و کمک می کنند به انسانی که می خواهیم تبدیل شویم.
ولی هدف ها همه چیز نیستند!























