نام محصول : کتاب ناخوش احوال
نویسنده : آلبرتو بارراتیسکا
مترجم : شقایق قندهاری

کتاب ناخوش احوال، رمانی نوشته ی آلبرتو بارراتیسکا است که اولین بار در سال 2006 منتشر شد.
دکتر میراندا با رویدادی تراژیک مواجه شده است:
او فهمیده که پدرش به سرطانی کشنده مبتلاست و تنها چند هفته زنده خواهد بود.
میراندا همچنین بر سر یک دوراهی قرار دارد: چگونه باید به پدرش بگوید که زمان زیادی برای زندگی کردن برایش باقی نمانده است؟
ارنستو دوران، یکی از بیماران دکتر میراندا، از وقتی که از همسرش جدا شده، علائمی از بیماری را از خود نشان می دهد که خودش باور دارد در حال کشتن اوست.
اما این اتفاق بر منشی دکتر میراندا نیز تأثیرگذار است چرا که او احساسی عمیق از همدلی و غمخواری را نسبت به ارنستو احساس می کند.
قسمت هایی از کتاب ناخوش احوال
«نتیجه ی آزمایش ها آمده؟» به محض خارج شدن این کلمه ها از دهانش، از گفتن شان پیشمان می شود.
آندرس میراندا دلش می خواهد سوالش را میان زمین و هوا بقاپد و آن را روانه ی همان جایی کند که از آن بیرون آمده است، و بار دیگر آن را در پس سکوت نگه دارد. ولی نمی تواند، کار از کار گذشته است.
هم این که آندرس با قیافه رئیس بخش رادیولوژی مواجه است، که زورکی با حس همدلی لبخندی تحویلش داده و یک پاکت بزرگ قهوه ای دستش می هد؛ لب هایش در هم پیچ وتاب خورده اند و چشم های تیره رنگش مثل دو لکه اند.
متخصص رادیولوژی هیچ حرفی نمی زند، با این حال قیافه اش عین اظهارنظر است؛ به عنوان مثال چندین ضایعه که نشان از سرایت یک سرطان بدخیم به بافت های دیگر بدن دارد. افرادی که درگیر کارهای پزشکی هستند، به ندرت صفت به کار می برند. آن ها نیاز ندارند چنین کاری کنند.
ویژگی های کتاب ناخوش احوال
- برنده جایزه هرالد























