نام محصول : کتاب پدر
نویسنده : جعفر شاهید

مجموعه اشعار ، مقالات ، داستان ها و … درباره پدر و نقش پدر
فرقی نمی کند چطور بودنش,
دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش ..
همین که هست
دلگرمی من را کافیست ….
صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد
حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند
ظـاهـــرش جـــدیست…
امـا دلـــی دارد کـه مــهربـانـیاش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است!
بــد قـول نــیـست…
امـــا گرفتار است، با او راه بیا
خــستـه کـه بــاشـد، تــنهـایش بــگــذار،
تودار است
اما صبر کن خودش بعد، حرفهایش را میگوید!
او تمام دنیای من است.
واي … صد واي … اختر بختم
پدرم، آن صفاي جانم مرد
مرگ آن مرد، ناتوانم كرد
چكنم؟ بعد از او توانم مرد
هر پدر، تكيه گاه فرزندست
***
ناله، بي او چگونه سر نكنم؟
او بمن شوق زندگاني داد
نيست شد تا مرا توان بخشيد
پير شد، تا بمن جواني داد
او خداوند ديگر من بود
***
پدرم لحظه هاي آخر عمر
نگه خويش در نگاهم دوخت
بمن آن ديدگان مرگزده
بيكي لحظه، صد سخن آموخت
نگهش مات بود و گويا بود.
***
واپسين لحظه، با نگاهي گفت:
واي، عفريت مرگ، پيدا شد
آه … بدرود، اي پسر، بدرود !
دور، دور جدائي ما شد
اي پسر جان! پدر ز دست تو رفت.
***
نگه بي فروغ او ميگفت:
نور چشمان من، خدا حافظ !
واپسين لحظه ها ديدارست
پسرم! جان من – خداحافظ
تو بمان، زندگي براي تو باد….
دکتر جعفر شاهید از روزنامه نگاران نسل بعد از شهریور بیست و ضد مصدق بود.
سلطنت را آن قدر دوست داست که نام دلبندش را محمدرضا گذاشت تا وقتی به شاهید وصل می شود او را به یاد آورد.
نشانی پایداریش همین که در تابستان و پائیز ۵۷ که هواداران سلطنت بیشترشان یا گوشه ای خزیده و یا مشغول یافتن راهی برای مغازله با انقلابیون بودند که خانه و ویلا – و احیانا شغل و مزایا و درجه – را حفظ کنند، و کسی نبود که آخرین ۲۸ مرداد و آخرین چهارمین آبان را مانند هر سال جشن بگیرد، جعفر شاهید ایستاد و همه کاری کرد که سالها کرده بود.
همه به غضب نگاهش می کردند در آن فضای انقلابی، شاید خطر هم داشت اما وقتی دربار هم برگزاری مراسم ۲۸ مرداد را تعطیل کرده بود، جعفر شاهید مدیر جوانمردان هیچ کوتاه نیامد . همان نقش های همه ساله را چاپ کرد و گرداند. روزنامه اش (جوانمردان) هم همین طور بود .
شماره به مناسبتی عکسی از شاه آخرین در آن بزرگ صفحه اول چاپ می شد























